شهیدِ من...

شهیدِ من...

ای شکسته تن شهیدِ من

شهید شهر قصه ها

روی شوُنه میــبرن تن شکستَــتو فرشته ها

ای برادر شهید من ،شهید برگ گل کفن

بی تو لا له ها چه پَرپَرن پرنده ها چه بی صدا

بوُی تو بوُی خون بودُ فریاد

خاک تو پاکِ مرگ تو میلاد

ای رفته با برگهای زرد

تا مرز باد تا خاک سرد

بی تو باید خون گریه کرد

بی تو باید خون گریه کرد

شهر من شهامتُ از تو باوَر کرد

قلب من در سوُگ تو مرثیه سَر کرد

مونده داغ بوسه هات روی لَبام

بی تو شهر ماتَمِ دنیا برام

ای به غربت همیشگی سپُرده همزبون تو

روی کوُمه ها شقایقی شکفته رنگ خون تو

اینجا پرنده باید بمیره

پرواز تلخت یادم نمیره

تو قبله گاه هرچه روحِ آزاد

تو سر پناه عشقو ،چَترفریاد

با خون نوشته آخرین پیامو،

به روی خاکو پَر کشیده با باد

شهید من شهادتت مبارک

به خون تپـیده هجرتت مبارک

برای تو :

یاد اشک و شیفتگی ، آویزه خاموش دلهاست . ارد بزرگ

دوست بدارید لیکن عشق را به زنجیر بدل نکنید . جبران خلیل جبران