اومدم شبها رو باور نکنم.غصه نذاشت
اومدم غصه رو باور نکنم.شب نمی ذاشت
حالا باور بکنم یا نکنم. دردی درمون نمی شه
کاری آسون نمیشه.کوه غصه توی قلبم دیگه ویرون نمی شه…
می تونست چشمهای تو شبها رو روشن بکنه
نزاره غم توی دل این قده شیون بکنه
توی دل هیچ می دونی غم داره آواز میخونه
این رو من میدونم و این شب تاریک میدونه…..
دل تو.خنده تو.چشمهای تو.دستهای تو
میتونستن نزارن شبها رو باور بکنم
حالا باور بکنم یا که باور نکنم. دردی درمون نمی شه
کاری آسون نمیشه.کوه غصه توی قلبم دیگه ویرون نمی شه…
در زندگی نادان سرانجام یک گره ، صدها گره باز نشدنی است . اُرد بزرگ
استاد پرورندۀ روان است ، و پدر مادر پرورش دهندۀ جان . قابوسنامه